سلام

اون شب که رفتیم خونه زهرا خانم خیلی خوش گذشت . زهرا خانم از همسفر های کربلامون بود . از بچه مایه دارهای محله پایین . شوهرش از سالیان پیش دوچرخه فروشی داره که با همون و مشارکت پسرها خانواده خودش و اون ها روزی میخورن . سالی دو بار می‌ره کربلا با زهرا خانم و یک بار هم پیاده روی اربعین با پسر ها .ولی به این فکر نمی کند که به جایش بیاید محله بالاتر یا خانه ای بگیرد که در هجوم ۲۴ ساعتها نوه ها و عروس ها حداقل اتاقی برای استراحتش داشته باشد . بسی نماز میخواند و اموات را زیاد یاد می کند ویسی پر تلاش است و شاید به همین دلیل با آن همه خرج آن کاروان سرا روزی اش رو به فزونی است . زهرا خانم هر سال برای امام رضا ع مولودی می گیرد

 

روز بعدش بتول برای کادوی تولدم یه روسری خیلی خوشگل خریده که بهش گفتم برای عقدش  در دارالحجه  خواهم پوشید . خدایا بخت دختره رو باز کن که من طاقت نپوشیدن اون روسری رو ندارم. تقریبا نود درصد کادو های من روسریه :)  هر وقت به مغازه روسری فروشی میرسیم داداشم میگه ، مغازه تهذیب نفس :/

 

روز بعد از اون روز بعد رفتیم جمعه بازار و کلی خرید منزل کردیم . نخود و لوبیا و ماش و عدس و لوازم شوینده و. خدایا خونمون خالی از مهمون نباشه 

 

روز بعد اون دو روز بعد . کلی وسایل رو جا به جا کردم و با یک بزرگواری درمورد لذت بعضی از درد کشیدن ها صحبت کردیم و من داستان پیرزن و مسیح رو تعریف کردم و از درد هوایی که دوست داشتمش . اون شب اولین شبی بود که در خونه ی استقلال خوابیدم 

 

دیروز رفتم برای شوهر خواهرم هارد و فلش خریدم و برای خودم موس و اسپیکر و آنتی ویروس . خرید اسپیکر از اون خرید های جو گیرانه ای بود که البته سال ها تو فکر خریدش بودم . بسی دوستش دارم .ان شاء الله تو مسیر اربعین با پسرچه ها بتریم 

امروز کلی اپلیکیشن تو گوشی جدید آبجی نصب کردم و اطلاعاتش رو ریختم تو هارد و دستمزد کار راه اندازی گرفتم :)heart 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها