سلام

دیشب شب خوبی بود . با یکی از دوستام که تو عدد دوازده سال یا یازده سال رفاقت با هم اختلاف داریم  و دوست اربعینیش رفتیم بیرون . اول رفتیم اون موکبی که قرار بود چیپس بدن . دیدیم چایی شونم حتی آماده نیست .

اومدیم این سر شهر و زیارت شهدای گمنام پارک بلوار شعبانیه .

بعد برگشتیم رفتم پکوره ای که تازه تجربه کرده بودم دعوتشون کردم . بهشون گفتم غذای نذریه . بعد چون خیلی چرب بود . رفتیم همون موکبه . دو تا چایی تیره عراقی زدیم که بشوره ببره . یه دو برگه چیپس هم تبرکا گیرمون اومد . بعدش رفتیم در دانشگاه آزاد ناله زدیم رامون دادن بریم تا شهدای گمنام . نگهبان گفت چرا میرین شب زابراشون می کنین :) گفتیم خیلی مزاحمشون نمیشیم. می دونستم اونجا برای رفیقم خیلی خاصه . و واقعا هم شب بیاد موندنی شد براش 

بعد هم برگشتیم سمت داداشای خودم . شهدای گمنام پاسداران . شام اربعینمون شهدایی گذشت . روز اربعین پر رزقی بود . smiley

صبح رفته بودم هیئتی که از بچگی میرفتم زیارت عاشوراروبا صد لعن و صد سلام می خوندن . بعد هم اندازه ده عمود از داداشا تا هیئت رو پیاده رفتیم . عصر هم روز سومی بود که خونمون بوی سیب می داد

اینطوری التیام دادیم مثلا اربعین کربلا نبودن رو sad


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها